به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، به نقل از جوان آنلاین، محسن کاظمی، نویسنده و پژوهشگر با بیان اینکه خاطرات افراد به منزله ثروت ملی است که انتقال بدون کموکاست آنها به تاریخ و آیندگان وظیفه پژوهشگران است، میگوید: «کتاب «سالهای بیقرار» فرزند زمانه خویش است؛ زمانهای که برای پدیدآورندگان انقلاب آغاز راه بود تا به مرور گذشته و بررسی عملکرد خود بپردازند.»
جواد منصوری، مبارز سیاسی زمان انقلاب نیز با بیان اینکه کتابها منابعی ماندگار و اثربخش از وقایع تاریخی هستند، میگوید: «اشاره به وقایع نهچندان دور و یادآوری بهایی که برای وقوع یک رخداد تاریخی پرداخت شده، در قالب کتاب امری ضروری است و خوشبختانه کتابهایی با این مختصات در طول سالها منتشر شده است.» «سالهای بیقرار» که با قلم «محسن کاظمی» نگاشته شده، به سندی خواندنی و تاریخی تبدیل شده است. این کتاب روایت مبارزات سیاسی «جواد منصوری» با رژیم پهلوی دوم در دهههای ۴۰ و ۵۰ است که میتوان از آن، سرگذشت انسانها و جریانات سیاسی آن عصر را سراغ گرفت. حال و در آستانه سالروز پیروزی انقلاب اسلامی گفتوگویی با «محسن کاظمی» انجام دادهایم که شرح آن در ادامه میآید.
نگارش این کتاب با چه روندی آغاز شد؟
کتاب خاطرات «جواد منصوری» سیری تحولی را طی کرد تا به «سالهای بیقرار» رسید. این خاطرات نخست در سال ۱۳۷۶ منتشر شد. این اولین تجربه خاطرهنگاریام در عرصه تاریخ انقلاب اسلامی بود. به یاد دارم در آن زمان هنوز انتشاراتی به نام «سوره مهر» وجود نداشت بلکه کارهای مربوط به چاپ را سازمان تبلیغات اسلامی انجام میداد. این کتاب جزو اولین آثار منتشرشده دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری در زمینه خاطرهنگاری انقلاب اسلامی بود. بنمایه این کتاب را یادداشتهای پراکندهای شکل داده که «جواد منصوری» هنگام تصدی سفارت ایران در پاکستان نوشته است، البته اصطلاح «یادداشت» نباید این اشتباه را در ذهن تداعی کند که این کتاب روزنوشت است، بلکه این کتاب یادماندههای ذهنی «منصوری» از مبارزات و فعالیتهای سیاسیاش در دهههای ۴۰ و ۵۰ است که در اوقات فراغتش در اسلامآباد نوشته شده است. در جریان ثبت و ضبط خاطرات آقای منصوری، او این یادداشتها را در اختیارم قرار داد. آنها را خواندم، برای رفع ابهامات و طرح سؤالات تکمیلی مصاحبهای با وی ترتیب دادم. ماحصل یادداشتها، پاسخها و روایتهای منصوری به همراه اسنادی را که وی فراهم کرده بود در کتابی تحت عنوان «خاطرات جواد منصوری» تدوین و تنظیم کردم، ویرایش این اثر را نیز آقای محمدجواد مرادینیا برعهده گرفت.
نگارش و چاپ این خاطرات چه دستاوردی به دنبال داشت؟
این کتاب فرزند زمانه خویش است؛ زمانهای که برای پدیدآورندگان انقلاب آغاز راه بود تا به مرور گذشته و بررسی عملکرد خود بپردازند؛ دورهای که فضای بسیار بستهای داشت و مراکز اسنادی و اطلاعاتی بر میراث گذشته، داشتهها و آرشیوهای خود چنبره زده بودند و نمیگذاشتند به زعم خود، دست اغیار به آنها برسد، اما بعد از یک دهه انتشار تدریجی خاطرات، شرایط تاریخنگاری کشور متحول شد. بعد از حدود ۱۵ سال از تاریخ اولین انتشار خاطرات منصوری و با توجه به تغییرات تاریخنگاری و دسترسیهایی که به وجود آمد، ضرورت ایجاب کرد آن خاطرات نخستین بار مورد بازبینی و ویرایش قرار بگیرد، بنابراین وقتی در سال ۱۳۹۰ خبر رسید که بناست کتاب تجدیدچاپ شود، روند تجدیدچاپ را متوقف کردم تا به بررسی دوباره آن بپردازم. دو سال در کنار دیگر پژوهشهایم زمان سپری شد تا در اردیبهشت ۱۳۹۲ کتاب جدید با تغییرات بنیادین تحت عنوان «سالهای بیقرار» منتشر شد. کتاب نخست با شمارگان بالای ۳ هزار نسخه منتشر شده بود و من و آقای منصوری با بازخوردهای بسیار خوبی از طرف مخاطبان مواجه شده بودیم. این تجربه مثبت من را بر آن داشت متعهدانهتر نسبت به تاریخ گام بردارم و با ارائه اطلاعات و دادههای مستند امکان بیشتری برای داوری فراهم کنم. مخاطب، داوری من را نمیپذیرد، اما بر دادهها و اطلاعات پذیرش دارد و به واسطه آن و متکی بر بینش و اندیشه خود به داوری مینشیند. وقتی متوجه شدم این روش و سبک تدوین خاطرات سودمند است، در آثار دیگرم نیز به شکل قویتر و غنیتری آن را دنبال کردم. ماحصل این تحقیقات و تتبعات کتابهای «خاطرات احمد احمد»، «خاطرات مرضیه حدیدچی» و «خاطرات عزت شاهی»در عرصه تاریخنگاری انقلاب شد.
وجه اشتراک و تمایز «سالهای بیقرار» با «خاطرات احمد احمد» در چیست؟
ارتباط این دو کتاب باهم در این است که فعالیتها و مبارزات هر دو در یک بستر قرار دارد، یعنی هر دو فعالیتهایی در گروههای اسلامی دارند و بعد جذب حزب ملل اسلامی میشوند و به خاطر فعالیت در حزب ملل به زندان میافتند و پس از آزادی هر دو از مؤسسان گروه حزبالله (در دوره پیش از انقلاب اسلامی) هستند، اما وقتی در سال ۱۳۵۰ بحث ادغام حزبالله با تشکیلات سازمان مجاهدین خلق پیش میآید، اختلافی بین احمد و منصوری رخ میدهد. احمد احمد به سازمان میپیوندد و آن سرگذشت عجیب و غریب برای خودش و خانوادهاش پیش میآید، اما جواد منصوری با ادغام مخالفت میکند و به عضویت سازمان هم درنمیآید، از این رو همواره مورد عداوت و دشمنی آنها بوده است. با انتشار خاطراتی مانند جواد منصوری، احمد احمد و عزت شاهی، جریان خاطرهنگاری انقلاب عمق گرفت و گرایش برای ثبت خاطرات در میان مبارزان رونق یافت. در کنار اینها انتشار خاطرات مرضیه حدیدچی هم که کار اولی در خصوص ثبت خاطرات زن مبارز مسلمان بود، با استقبال عالی مخاطبان مواجه شد و همچنان محل رجوع برای اطلاع از شیوه مبارزات زنان است.
این کتابهای خاطرات چطور توانست فضای حاکم بر جامعه را متحول کند؟
تا آن زمان افراد در برابر بیان خاطراتشان مقاومت میکردند. برخی در این مقاومت یا مخالفت، نیت الهی داشتند و معتقد بودند فعالیتهایشان صرفاً برای رضای خداوند بوده است و نیازی به بیان آن نیست. برخی دیگر سودمندی اجتماعی این کار برایشان مسئله بود. تعدادی دیگر از واکنشهای احتمالی منوط به فضای گفتمانی در بیم و هراس بودند. طی مذاکرات طولانی با نیتمحورها آنها پذیرفتند که انتشار خاطراتشان میتواند در جهت همان باورها و عقایدشان باشد. فایدهجویان نیز با مشاهده تأثیرات خاطرات منتشرشده بر جامعه و گاه البته برای جلوگیری از تحریفها و اغراقها پا به عرصه گذاشتند.
آنهایی هم که در بیموهراس بودند، وقتی دیدند راویان پیشین در فضای گفتمانی حاکم جایی برای ابراز نظر و ارائه مشاهدات، نظرات و خاطرات خود یافتهاند، به بازگویی خاطرات خود امیدوار شدند تا به درستی و عادلانه نسبت به گذشته و عملکردشان داوری شوند. خاطرات افراد به منزله ثروت ملی است که انتقال بدون تنازل آنها به تاریخ و آیندگان وظیفه ما پژوهشگران است. کتابهای نسل اول خاطرهنگاری انقلاب باعث شد بر دیوار انحصار مراکز اسنادی و آرشیوی ترک بیفتد و فضا برای انتشار بخشی از اطلاعات و اسناد بازتر شود. در زمان انتشار نسخه نخست خاطرات جواد منصوری و خاطرات احمد احمد، هنوز خبری از آزادسازی اسناد حزب ملل اسلامی نبود، اما بعد از آن این اتفاق رخ داد و حتی کتاب اسناد و مدارک حزب منتشر شد. همچنین راه برای انتشار خاطرات دیگر اعضای حزب و رهبر آن «سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی» در ایران هموار شد. جالب اینکه دامنه واکنشها به خارج از کشور کشیده شد و خاطرات اعضای متواری حزب نیز در کشورهای محل اقامتشان چاپ و منتشر شد.
با توجه به تأثیراتی که خاطرات جواد منصوری داشت، چه عواملی شما را مصر برای بازنوشت کرد؟
انتشار کتابهای بعدی، آزادسازی بخشی از اسناد، بازخوردها و حتی جبههگیریها در مقابل کتاب، تغییر فضای گفتمانی و البته تجربیاتی که در مسیر تاریخنگاری آموخته بودم، موجب شد از میانه دهه ۸۰ به فکر تجدید ویراست خاطرات جواد منصوری بیفتم و سرانجام در سال ۱۳۹۰ با پیشنهاد تجدید چاپ، این فرصت در اختیارم گذاشته شد. برای این منظور همه اسناد منتشره و اسنادی را که خود و آقای منصوری به دست آورده بودیم، مطالعه کردم و خاطرات را دوباره خواندم و طرح ویراست جدید را آغاز کردم. پرسشهای جدید و سؤالات تکمیلی را نزد آقای منصوری بردم و مصاحبه دیگری انجام دادم.
این گفتگوها چقدر زمان برد و در نهایت چه اصلاحاتی را به دنبال داشت؟
چیزی حدود هشت ساعت مصاحبه طول کشید. در «سالهای بیقرار» سعی کردم شروع خاطرات را از حالت متعارف که در بخش آغازین دیگر کتابهای خاطره میبینیم، جدا کنم و از دل حادثه، خاطرهها را روایت کنم. همچنین در نامگذاری فصول از استعارههایی، چون «پنجاه و ۵ نفر» که هم به پنج نفر رهبریت حزب ملل اسلامی و هم به ۵۰ نفر اعضای آن اشاره دارد، استفاده کردم. این کتاب ۱۰ فصل دارد، در مدخل ۹ فصل ورودیهای نوشتم که برآمده از ذهنیات خودم، اما متأثر و برگرفته از خاطرات جواد منصوری است. تنها یک مدخل بود که از خود ننوشتم و آن ورودیه فصل دهم بود که آن را از خطابه مرحوم دکتر شریعتی در عنوان «ایآزادی» وام گرفتم.
نگارش ورودیه چه ضرورتی داشت؟
ورودیه هر فصل باعث جذب مخاطب شده و پیرنگی برای آن فصل تلقی میشود و نتیجهای است که من به عنوان یک مورخ، برداشت خود را از یک موضوع در آن طرح میکنم.
عنوان کتاب بر چه اساسی انتخاب شد؟
یکی از فصلها با نام «بیقراریها» است که به این نکته اشاره دارد که سالهای مبارزه برای جواد منصوری سالهای بیقراری بوده؛ بیقراری برای رسیدن به قرار؛ استقرار پیروزی، قرار آزادی و قرار استقلال.
مهمترین ویژگی «سالهای بیقرار» در مقایسه با دیگر آثاری که به خاطرات شخصیتهای دیگر مبارزان پرداخته است، چیست؟
این کتاب یک نقطه ممیزی نسبت به دیگر کتابهای خاطرات دارد. «سالهای بیقرار» بهانهای برای من فراهم کرد تا نسبت به شناساندن شخصیتها، مکانها یا حوادث خاصی بپردازم که بیم داشتم دیگر این نامها تکرار نشوند یا در تاریخ گم شوند. اشخاص گویا شده در کتاب، کسانی هستند که یا از بین رفتهاند یا در دسترس نیستند یا اهتمامی برای انتشار خاطرات آنها وجود ندارد یا اینکه اجازه و احتمال انتشار خاطرات و زندگینامه آنها به صورت مستقل وجود ندارد. به قدری تحقیقات پیرامون افرادی که در کتاب «سالهای بیقرار» گویا شدهاند، گسترده و عمیق است که برای ۳۰۰ صفحه خاطرات جواد منصوری ۴۰۰ صفحه گویاسازی انجام داده بودم. از جمله: محمود عطایی، مهدی افتخاری، محمد خزائلی، مهدی شالچیلار، مهدی تقوایی، محمود هاشمیان، خانواده گلزاری غفوری، خانوادهکبیریها و خانواده رضاییها.
این افراد در بین خاطرات جواد منصوری چه جایگاهی داشتند؟
این افراد چه با سابقه فعالیت سیاسی و تشکیلاتی، چه به جهت وجهه اجتماعی و فعالیتهای فرهنگی شخصیتهای اثرگذاری بودند (چه در بعد مثبت، چه در بعد منفی). من از آنها به عنوان «گمشدگان تاریخ» یاد میکنم؛ افرادی که آثار عمیقی در زندگی خود و پیرامون خود داشتند، ولی هیچ نام و نشانی از آنها باقی نماند. در این کتاب فرصت دیدهشدن این افراد به وجود آمد. برای مثال مرحوم هاشمیان با سابقه ۵۰ سال معلمی، اگرچه در جریان مبارزه حضور نداشت ولی به عنوان یک معلم ریاضی چنان از عشق و علاقه خود به اهل بیت (ع) در کلاسهایش صحبت میکرد که شاگردانش را شیفته مکتب اهل بیت (ع) میکرد. اینکه چرا و چطور وی بر افراد اثر میگذاشت و شاگردانش چه کسانی بودند و به چه درجه و جایگاهی رسیدند، امر بسیار مهمی بود و اهمیت داشت. او کسی است که ۵۰ سال معلمی کرد و بانی جریانی به نام «کتابت را جا بگذار» بود. هاشمیان همواره یکسوم از درآمد خود را صرف خرید کتاب و این کتابها را در مکانهای عمومی رها میکرد و جا میگذاشت. او در ابتدای هر کتابی مینوشت که آن را پس از مطالعه در مکان عمومی جا بگذارید. این شیوه او بعدها تبدیل به الگویی در غرب با عنوان book crossing شد که در واقع یک پویش اشتراکگذاری کتاب است.
آیا پرداختن به شخصیتهای فرعی، اما اثرگذار، تمرکز مخاطب بر مطالعه زندگی و خاطرات جواد منصوری را تحت تأثیر قرار نداد؟
در «سالهای بیقرار» برای عظیم نشدن کار به واسطه گویاسازیها و جلوگیری از غلبه حاشیه بر متن، تمام گویاسازیها و توضیحات را نه در پاورقی، بلکه در پایان هر فصل و با فونت کوچکتر آوردم، به طوری که مطالعه مستقل آن هم برای هر خواننده جذاب باشد. این کتاب در سال ۱۳۹۲ چاپ شد. در جلسه رونمایی کتاب نیز از تعدادی افراد که با عنوان «گمشدگان تاریخ» یاد کردم، در واقع از آنها رونمایی شد. به یاد دارم آقای هاشمیان با ویلچر به سالن آمد، او بعدها از دنیا رفت و این جلسه یادبود خوبی برای ایشان شد. در واقع این مراسم به جای اینکه فقط جایی برای تقدیر از جواد منصوری و عوامل پدیدآورنده کتاب باشد، مجالی برای تجلیل از افرادی، چون هاشمیان و خانواده شالچیلار شد، البته زحمات آقای منصوری هم دیده و از آن تقدیر شد.
در تجدید چاپ بعدی آیا باز هم امکان ویرایش وجود دارد؟
همه کتابهایم پرونده باز هستند، چون از انسانها صحبت میکنم؛ کسانی که میتوانند در طول حیاتشان دگرگونی فکری داشته باشند و اتفاقات عجیبوغریبی در زندگیشان پیش آید. گاهی با تغییر شرایط زمانه و فضای گفتمانی باید هم گفتمانهای حاضر و هم شرایطی را که افراد پس از بیان خاطرات دوباره به آن دچار میشوند، منعکس کرد و اگر از حیات کسی صحبت شده، باید از ممات وی نیز سخن گفته شود.
نظر شما